سان‌مگ

بازشناسی زنان در فروش مستقیم

Image

شانزده سال پیش، زمانی که ما DSWA را تاسیس کردیم، زنان حدود 50 درصد از نیروی فروش صنعت را تشکیل می‌دادند. امروز این آمار نزدیک به 75٪ است، و در واقع در چند سال گذشته به رکورد 78٪ دست یافتیم. اگر چه منحنی نسبت جنسیتی در فروش مستقیم نسبت به سایر صنایع انحراف بیشتری به سمت زنان داشته، اما به هیچ وجه نمی‌توان این صنعت را زن پسند نامید. در طول 16 سال گذشته خودم شاهد نابرابری جنسیتی دست اول بوده‌ام.
من در همايش‌های زیادی سخنرانی می‌کنم. هر هفته در گوشه‌ای از دنیا در همایشی شرکت می‌کنم و وقتی برای شرکت در این گردهمایی‌های می‌روم، در قسمت مخاطبین می‌نشینم و در کلاس همایش حضور دارم. من می‌خواهم تماشا کنم. دلم می‌خواهد تماشا کنم. دلم می‌خواهد اتفاقات را بشنوم. دوست دارم فرهنگ این صنعت را جذب و ثبت و ضبط کنم. سال‌هاست 90٪ از سخنرانان همایش‌های فروش مستقیم به ویژه شرکت‌های بازاریابی شبکه‌ای از میان مردان بودند.
خودم شاهد یکی از روند‌های معمول آشکار در این حرفه بوده‌ام. یک زن کسب و کار را شروع می‌کند، اما همین که موفق شد، شوهرش کارش را ترک می‌کند تا وارد کار خانم شده و به وی بپیوندد. به یک معنا کسب و کار فوق به کسب و کار مشترک‌شان تبدیل می‌شود، اما در معنای دیگر آن کسب و کار دیگر شوخی بردار نیست و به کسب و کار مردانه تبدیل شده است. بنابراین آن بانوی ظریف باید کمی عقب‌تر بایستد و بگذارد مرد عنان کار را در دست بگیرد و صحبت کند.
وقتی شرکت دیرکت سلینگ ورد آلیانس (DSWA ، اتحادیه جهانی فروش مسقیم)  را تأسیس کردیم، زنی نزدم آمد و گفت: «به این حلقه نگاه کن.» حلقه‌ای بزرگ در انگشت او بود. او پرسید: «این حلقه را دستت می‌کنی؟» یادم هست چیزی شبیه به این جواب دادم:‌ «خوب این کمی بزرگ است. زیباست. فقط به نظرم به تو نمی‌آید.»و او جواب داد، «به خاطر این‌که این حلقه مردانه است. من اولین زنی هستم که تا به حال توانسته در شرکت‌مان به جایگاه و مقامی برسد که من رسیده‌ام، و آن‌ها حلقه زنانه به من هدیه ندادند. فکر می‌کنند این اتفاقی است که یک زن توانسته به این جایگاه دست پیدا کند.»
یکی از دوستانش نزدیک ما دو نفر ایستاده بود، بی مقدمه گفت: «بگذارید عکسی نشان‌تان بدهم. وقتی ما به سطح خاصی در شرکت‌مان رسیدیم، ژاکتی گرفتیم که خیلی دیدنی است. نگاه‌اش کنید.» یک عکس از ژاکت نشان‌مان داد. دکمه‌های ژاکت سمت راستش بودند. ژاکت مردانه بود. شرکت‌شان به آن ها ژاکت زنانه نداده بود.
برنامه های خودرویی نشان دیگری هستند از این که چطور شرکت‌ها به طور سنتی نمی‌توانند زن پسند باشند. وقتی شرکت‌های اتومبیل‌های اسپورت قرمز رنگ دو در را بیرون می‌دادند، به هیچ وجه این اتومبیل‌ها زنان را جذب نمی‌کرد. به این خاطر که اگر زن‌ها بچه داشتندبه ماشین چهار در نیاز داشتند. فکر می‌کنم صنعت اتومبیل‌سازی نکته‌های ظریف زیادی را از یاد برده بود.
به جز اختلاف در سخنرانان، همه این نمونه‌ها حول و حوش پاداش‌های مادی می‌چرخید. تمرکز شرکت‌ها بیش از اندازه روی پاداش‌های مادی می‌چرخد در حالی‌که مهم‌ترین دلایل ارتباط افراد با شرکت‌ها عاطفی است. در هر یک از این نمونه‌ها، تمرکز و تاکید شرکت در واقع توانایی توزیع‌کنندگان به حس ارتباط‌شان با شرکت آسیب زده است. هرچند دلایلی دیگری برای ورود زنان به شرکت‌ها وجود دارد، حس اجتماعی یکی از بزرگترین موارد است. چطور می‌خواهید حس کنید جزئی از جامعه‌ای هستید در حالی‌که آن جامعه وقتی می‌خواهد هدیه‌ای به شما بدهد، حداقل ژاکت مناسب جنسیت‌تان را انتخاب نمی‌کند؟
این موضوع از جنبه‌های زیادی در حال تغییر و تحول است. زنان زیادی را دیده‌ام که در شرکت‌ها بیش از گذشته نقش‌شان برجسته شده و اهمیت پیدا کرده و تعداد زیادی از آن‌ها شنیده شده‌اند. خیلی از شرکت‌های بازاریابی قدرت یکی شدن زنان را دیده‌اند. ما خودمان در DSWA اغلب زنان را برای یکی شدن در شرکت‌ها آماده می‌کنیم. ما زنان را کنار هم جمع می‌کنیم تا از یکدیگر یاد بگیرند و ایجاد ارتباطاتی قوی بکنند. جمع کردن زنان در یک گروه از لحاظ احساسی توانمند کننده است. آنها می‌بینند که چگونه زنان دیگر به انجام کسب و کار می‌پردازند. آن‌ها می‌بینند که لازم نیست مرد باشند تا در کسب و کار موفق باشند. اتفاقات خوبی از اجتماع زنان حاصل می‌شود.